معنی هیجان اور
حل جدول
مهیج, شورانگیز.
ترکی به فارسی
هیجان، شور
عربی به فارسی
دیوانه کردن , شوریده کردن , اشفتن , دیوانگی انی , شوریدگی , هیجان
فارسی به عربی
اعصار دوار، ایقاد، حمی، رغوه، عاصفه، غلیان، هیجان
لغت نامه دهخدا
هیجان. [هََ ی َ] (ع مص) هیج. هیاج. برانگیخته شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). انگیخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). || برانگیختن. (اقرب الموارد). رجوع به هیج و هیاج شود. || (اِمص) جوش. جوشش. شور. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- هیجان انگیز؛ شورانگیز.
- هیجان دم:
یک نیمه رخش زرد و دگر نیمه رخش سرخ
این را هیجان دم و آن را یرقان است.
؟
|| خشم و غضب. (فرهنگ فارسی معین).
اور
اور. [اَ وَ] (اِ) فحش و سخن زشت. (ناظم الاطباء). کلام زشت و فحش. (آنندراج).
اور. [اُ وَ] (ع اِ) ج ِ وُؤره. (منتهی الارب). || ج ِ اِرَه. (ناظم الاطباء). رجوع به وؤره شود.
اور. [اُرْ] (اِخ) ولایتی با 6037 کیلومتر مربع وسعت و 332514 تن جمعیت در شمال فرانسه در نورماندی. مرکزش اورو. (از دایرهالمعارف فارسی).
اور. [اُ] (ع اِ) ج ِ اُوار، به معنی گرمی آفتاب و آتش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
اور. (اِ) هر مشتی عموماً. || مشتی که بر دهان شخص زنند خصوصاً. || گردکان و بادام و پسته که مغز آنها تند و تیز شده باشد. (انجمن آرا) (برهان) (ناظم الاطباء).
اور. [اَ] (ع مص) جماع کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درآمیختن با زن. (منتهی الارب). || (اِ) باد شمال و جنوب. (ناظم الاطباء).باد شمال. (منتهی الارب) (آنندراج). || جنبش ابر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج).
فرهنگ عمید
برانگیخته شدن، مضطرب گشتن، بهجوشوخروش آمدن،
اضطراب، جوشوخروش،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اضطراب، تلاطم، شور، غضب، غلیان،
(متضاد) آرامش
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
276